Anoice - fall asleep

ساخت وبلاگ
نمیخواستم برگردم که بنویسم...

یعنی کلاً نمیخواستم به وبلاگ و وب و برنامه نویسی و کامپیوتر برگردم.

فقط داشتم  با خودم فک میکردم یعنی این همون آینده ایه که من وقتی خیلی بچه بودم میخواستم

همون آینده ایه که وقتی به دنیا اومدم خواستم.

(همیشه فکر میکنم بچه ها از اول که به دنیا میان همه چیو میدونن و نمیتونن بگن بعد کم کم میتونن حرف بزنن اما کمتر دیگه میدونن تا وقتی که یه آدم بزرگ میشن.)

داشتم با خودم میگفتم یعنی این واقعاً علاقه ی اصلیه زندگیه منه؟

و بعد تصمیم گرفتم به طور کامل کنارش بزارم.

واقعا میگم...

چون دیگه بدنم کشش نداره

نمیتونه زیاد از اینجور لوازم استفاده کنه. و بعد حتی اینم فهمیدم که من واقعاً این کارو دوس داشتم

واقعاً دوسش داشتم استعدادشو داشتم همه چیشو میدونستم. زیر و بم کار و تجربه.

ولی شاید واقعا باید کار بزرگتری از سایت درست کردن انجام بدم. پس شاید این سنگایی که داره بعد این همه مدت تو راهم میوفته دلیلی داره.

همیشه به مامانم میگم مامان نمیشه چیزیو به زور از خدا گرف. نمیتونم به زور چیزی که مال من نیستو از خدا بگیرم

قرار گذاشتم با خودم که بعد از اینکه سایت و پیج مامان و بابام رو تموم کردم دیگه سمتش نرم و ذهنمو درگیر الگوریتمای ریاضی وارانه نکنم.

میخوام کنار بزارمش.

برای یکبار هم که شده تو عمرم میخوام جرعت انجام دادن کاری که واقعاً براش به دنیا اومدم رو داشته باشم.

میخوام قبل از مرگم، قبل از رفتن زیر خاک،قبل از تموم شدنم هدفی که براش به دنیا اومدم رو عملی کنم.

شاید جای کاری که باید انجام بدم تو دنیای ما خالیه.

شاید بتونم برای این مردمه در گِل فرو رفته کاری کنم.

((از خدایم برای کمک درخواست کرده ام))

پ.ن:

دانلود یکی از آهنگ های فیوریتم:

Anoice - Fall Asleep

عشق؟...
ما را در سایت عشق؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : theclimb بازدید : 273 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 5:11